شهرام فخار متولد ۱۳۶۱ است. شهرام فخار با ابتکارش فست فودهای مضر را به غذایی کم ضرر تبدیل کرده است. شاید اگر پدر شهرام فخار با مشکل قلبی مواجه نمی شد، شاید اگر او حاضر نمی شد به دخترش همان غذایی را ندهد که به مشتری هایش می دهد، امروز ایده فست فود بدون روغن این قدر گل نمی کرد. به هر حال باید خوشحال بود که چنین اتفاقی در زندگی شهرام فخار افتاد تا رستوران های پدر خوب افتتاح شوند
شهرام فخار درباره خود چنین میگوید:
از کودکی عاشق کار بودم
عاشق کار بودماز همان بچگی دوست داشتم دستم توی جیب خودم باشد وهمیشه می خواستم کار کنم.اولین درآمدم از فروش کتانی کهنه ام بود توانستم بفرشم وبا همان پول یک کتانی نو بخرم ومقداری هم پول پس انداز کنم. سعی می کردم هر چه می خواهم را با پول خودم بخرم. در ۱۶ سالگی بدون اطلاع پدر و مادرم در تیم پرسپولیس بازی می کردم. یک روز که مسابقه مهمی داشتیم چون پول نداشتم دستکش دروازه بانی بخرم با دوستانم به پارک نیاوران رفتیم و بلال فروختیم. هر چند نتوانستم با پولی که آن روز درآوردم دستکش بخرم ولی یک تجربه بزرگ برایم بود.
ورزشکار حرفه ای بودم:
یک سال در پرسپولیس بودم، ۴ سال در تیم شاهین ودوره ای به تیم ملی جوانان دعوت شدم و بعد با مشکل بدنی مواجه شدم و فوتبال را کنار گذاشتم و به سربازی رفتم.
دوره سربازی خیلی سخت بود که بعدها ثمرات این سختی را در زندگی و کارم به وضوح دیدم.
اگر به سربازی نمی رفتم شاید الان موفق نبودم. من در اوج بودم، همه دوستانم فوتبالیست بودند و بعد همه چیز را ول کردم و به سربازی رفتم جایی که با افراد دیگر و شرایط متفاوت برخورد کردم.
عشق به مواد غذایی
از بچگی عاشق کار مواد غذایی بودم واز همان ۱۶ سالگی وقتی پول خیلی کمی از فوتبال گرفتم با چند نفر از دوستانم یک مغازه ساندویچی باز کردیم، ولی پس از چند ماه آن مغازه را جمع کردیم.
درتجارت از چیزی نمی ترسم وهر چیزی اراده کنم با توکل به خدا به آن می رسم. باکسی تعارف ندارم.هر کس بخواهد اعتبار برند من را زیر سوال ببرد، نمایندگی ام را از او می گیرم. ما می خواهیم کاری کنیم که هر کس در تهران، کیش، تبریز، سمنان غذایی را خورد یک طعم را تجربه کند. برای اولین بار در ایران سیستم بدون روغن را جا انداخت هایم که استقبال فوق العاده ای از آن شده است.
از خبر نگاری تا رستوران داری
بعد از آمدن از سربازی چند سالی به کارهای مختلفی از جمله کار تلوزیونی، خبر نگاری و… مشغول شدم. تا این که با آقای زارع آشنا شدم که یک ششم مرغ وجوجه ایران را تامین می کرد.او نقش مهمی در زندگی وپیشرفت من داشت. پس از مدتی مدیر فروش شدم.این شرکت حدوداً هفته ای یک میلیون جوجه یک روزه می فروخت. در سال ۷۳ من ابتدا با ۷۳ هزار تومان مشغول به کار شدم و در سال ۸۲ با ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان حقوق وزمانی که شرکت به کلی منحل شد از کار بیرون آمدم. چه قبل و چه بعد از آن همیشه کارهای خودم را داشتم و برای کسی کار نکردم.
مرغدار شدم:
چند وقت پس از انحلال شرکت در کار مرغ وجوجه ماندم حتی مرغداری زدم که در آن کار، یکسری مشکلاتی برایم پیش آمد که شاید هر کس در آن موقعیت بود سکته می کرد.یک شب حدودا در عرض یک ساعت ۳۸ هزار عدد مرغ از بین رفتند.آن روز من ورشکست نشدم چون مدیریت بحران کردم. ملک هایم را با قیمت کمتر فروختم .چک هایم را پاس کردم و ۱ ماه هم کار را ادامه دادم واتفاقا پول خوبی در آوردم.
سال ۸۲ همراه با مادر وخواهرم به مرکز خرید تیراژه رفته بودم که موقع برگشت دریک لحظه تصمیم خودم را گرفتم که می خواهم چه کار کنم و اوایل با یک مغازه ۲۴ متری رستورانم را با نام God father یا همان پدر خوانده افتتاح کردم ودوباره به صنعت غذا برگشتم.
اسمی که زنده اش کردم
من در ثبت شرکت ها اسم پدر خوانده یا همان God father را ثبت کرده بودم اما وزارت ارشاد به من اجازه زدن تابلو نمی داد. یک سال درگیر کارها بودم؛ ولی موفق نمی شدم این قدر خسته بودم که حتی به فکرم رسید سیستم را جمع کنم. مغازه هایم را اجاره بدهم و تبدیل به یک آدم بی مصرف بشوم اما یک لحظه تصمیم گرفتم اسم را به Good father یا همان پدرخوب تغییر بدهم.در حقیقت یک چیز مرده را دوباره زنده کردم. شاید اگر الان چند سال قبل بود، اسم پدر خوب را انتخاب نمی کردم ولی فکر می کنم این اسم به خوبی جا افتاده وتوانسته خودش رادردل ها جا کند، طوری که ۴۶۶ نفر در ایران وخارج از ایران می خواهند از ما شعبه بگیرند.
مشاوره از همه:
من از یک بچه ۵ ساله هم مشاوره می گیرم.هیچ وقت ادعا نمی کنم کاملم وهمه چیز را می دانم. این همه پیشرفت تازه ۵۰ درصد از آن چیزی است که می خواهم. یک روز ادعا کردم که مک دونالد ایران می شوم والان از آن هم گذشته ام و قول می دهم پدر خوب بتواند در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشد.
لذت کار آفرینی :
این کار آفرینی که ایجاد کردم مرا ارضا می کند. الان ۱۵۰۰ نفر در سیستم من مشغول به کار هستند.هر کدام ازاین افراد ۷ تا ۴ نفر را تحت پوشش خودشان دارند.۱۲۰۰۰ نفر غیر مستقیم در سیستم من کار می کنند.
برای پول زندگی نمی کنم
دو موضوع باعث شد مبتکر غذای بدون روغن باشم، اولی مریضی پدرم و دوم سلامت غذایی که به مردم می دهم. روزی با یکی از دوستانم به رستورانش رفته بودیم و دیدم به دخترش اجازه نمی دهد در آنجا غذا بخورد. به خودم گفتم باید غذایی تحویل مردم بدهم که به دختر خودم هم بدون نگرانی آن را بدهم. اگر راضی نیستم دخترم از غذای رستوران بخورد نباید راضی باشم که بچه های مردم هم از این غذا بخورند.